مرد صبور و مهربون من روزت مبارک جان دلم....
و این بار برای تو....
تو که آرامش لحظه لحظه ی زندگیمی
یک زمانی تصمیم داشتم تنها باشم اما دلم با تنهایی کنار نیومد.
تو اومدی و همه ی وجودم لبریز از عشقت شد. یک عشق آسمونی و زیبا
زندگی و باهم شروع کردیم با یک دنیا امید و آرزوهای قشنگ
کنارت غم و غصه ای نداشتم و هر چی ک بود عشق بود و عشق
سالها گذشت و گذشت تا رسیدیم به اینجا. کنارهم موهامون سفید شد و
گرد گذر زمان رو صورتمون نشست و چقدر تو زیباتر و خواستنی تر شدی.
خدا به ما ، سه تا گل زیبا هدیه داد و اینطوری زندگیمون با معنی تر و
هدف دارتر شد.
حالا تلاشمون باهم و برای یک هدف
غم و غصه هامون باهم و شادیهامون باهم. حالا فقط کافیه یک نگاه
بندازیم به چشم هم و همه ی نگفته های دل هم و بفهمیم
من تو رویاهام تو رو نه شاهزاده سوار بر اسب سفید می بینم و نه مثل
پرنده تو آسمون
من تو رو بی رویا همینجا در کنار خودم می بینم
نشستی کنار دلم و دوست داشتنت و بلند فریاد میزنی
بی قید و شرط، بی منت، بدون خواهش، بدون التماس
من تو رو دارم و تو اینجایی دقیقا کنار من و من میتونم چند لحظه نگاهت
کنم به وسعت تمام لحظه ها ...
دستام و گرفتی و همه ی وجودم دلگرم از عشقت و بودنت
مرد صبور و مهربون من
جان دل من
همه ی عشق و امید و آرزو و هدف زندگیم
عاشقانه دوست دارم و تا همیشه پات می مونم و به عشقت و بودنت
افتخار میکنم
روزت مبارک جان دلم....